ضرورت روزآمدی واژگان در زبان رسمی ما
#علی_رضا_پنجه_ای
پیشنهادهای من طی گفتوگوها، یادداشتها، نقدها و کنشهای فرهنگی و ادبیام در کنار معرفی فرمتهایی روزآمد برای شعر یا (#چامه)چنین بوده است که هم از دغدغهی پارسینگاریام حکایت دارد، هم به طرح پیشنهادهایم پیرامون فرمتها و وضع وضعیتهای جدید در گسترهی چامه نظر داشته است.در این فرصت لازم دانستهام بهواسطهی طرح پرسشهای مدام از سوی کنشگران ادبیات شعری، برخی از این ملاحظات و دغدغهها را با شما مخاطبان ارجمند در میان نهم: بهتر است در ایجاد فراوانی و بسامد چامه بیشتر بکوشیم. بهجاگزینی شعر چامه را فراوانی بخشیم، یا چکامه را بهطورویژه جایگزین ترانه کنیم اگر چه به قصیده هم گفته آمده و چکامک را جایگزین دوبیتی. چامک جاگزین هر نوع شعر کوتاه چه خارجی چه قدمایی و کلاسیک چه نو. سپس به هر شعر کوتاهی بگویین چامکنو، چامک دیرینه، چامک جهان و گونههای نوبنیاد هر یک بر اساس چامه و چکامه و چامک و چکامک نامیده شوند. من حتا شعرتوگراف را به "چامه نگاره، شع؛ دیجیتال را که در اوایل دههی هشتاد پیشنهاد دادم را چامه_چند رسانهای، شعر مدور را چرخانه، " شعر مربع را "چامه چارگوش و چامک چارگوش" شعر معما را به "چامه چیستان"، "چامک چیستان، یا بهطور قراردادی پیشنهاد میتوان "چیستانه" نامیدش جای لغز و معما و چیستانهای شعری. همازاینرو شاعر را چامهنگار، ترانهسرا را چکامهنگار.نیز نگاریدن را روزآمدتر و فراگستر میدانمنسبت به سراییدن. امر سراییدن نظر به قالبهای کهن دارد در حالی که وضعیتهای دیگر در شعر مانند گونههای چندرسانهای متداول شده است. نقد را چالش و منتقد را چالشگر. نثر را چانش که اشاره به چانه دارد. بداهه را : "آن"، بداههسرایی، آنک نگاری، دمنگاری، ناگهنگاری یا حتا میتوان پیشنهاد کرد طبق قرارداد به هر کنش خلقالساعه گفته شود: ناگهانه. یعنی یک اثر هنری برساخته از بداهه را ناگهانه بنامیم. در صورت تلاش برای فراوانی کاربرد این واژگان، ما به گسترهی واژهسازی کمک کردهایم و یا واژگان کمکاربرد را پر کاربرد کردهایم که خود خدمت بزرگیست به گسترای فرهنگ پارسی. پاری.پارسی یکی از پرامکانترین زبانیهاست برای معادلسازی. منتها ذوق سرشار و آگاهی از زبان و کنشهای آن لازم است و همت والا! البته تمام اینها نافی کاربرد زبان روزمره نیست که از واژگان عربی، ترکی و گونههای بومی و لاتین برخوردار است. اما خب تلاش برای زبان زادبومی از فراموشی و کمرمقشدگی آن جلوگیری خواهد کرد. ایدون باد.
پنجم آبان۹۸
#علی_رضا_پنجه_ای
ماه نامه ی تجربه:شهریور۹۳ ص۸۰: مقاله ای ازعلی رضا پنجه ای :رشت پایتخت شعری نصرت
علی رضا پنجه ای
رشت پایتخت شعری نصرت
رشت پایتخت شعری نصرت
ماه نامه ی تجربه:شهریور93ص80:نصرت بنیان گذار و مروج فرهنگ کوچه و بازارِ شعر معاصر است؛ در کوچه و بازار، آن هم در دهه های 20 تا 50 چه می بینیم، به جز فقر، اعتیاد و فحشا؟ نصرت شاعرِ دوره ی پهلوی دوم است، شاعر دوره ای که در پس زمینه یِ تاریخی ِ نزدیک خود شکست مشروطیت را دارد؛ شکست اندیشه های انقلابی را؛ روشن فکران به واسطه ی خطرات مبتلا به روشن فکری بر اثر مواجهه با اختناق و سرکوب به جرم خواندن یک یا چند کتاب یا اعلامیه ی زیرزمینی به سال ها حبس محکوم می شوند، جنبش های رهایی بخش از سوی امپریالیسم و ایادی اش به راحتی سرکوب می شوند،در چنین اتمسفری برای روشن فکر مولف و خلاق چه راهی پیش رو باقی می ماند؟جوانی نصرت هم از این رو و به ناگزیر مصادف می شود با چنین جوی! نصرت ، محصول دوره ی افول فعالیت روشن فکری و آشکار، ی و به ویژه احزاب چپ و ملی گرایان است.
کودتای امریکایی- انگلیسی 28 امرداد 32 نقطه ی عطفی بود برای شکل گیریِ شخصیت شاعری که مانند سایر مولدان عرصه ی هنر و ادبیات مواجه با سرکوب روشنفکران شده بود توسط ساواک؛شاعری که روزنه ای از آزادی ی نمی بیند یا جذب احزاب ی می شود یا مانند نصرت در واکنش به کنش جامعه به قول خود با چنین روحیه ای مرگ را معامله ای نقد متصور دانسته و زندگی بدون پاسخ به نیازهایش به عنوان یک روشنفکر مولف را لابد نسیه، که در جوانی می گوید: "دیگر عصا شناسنامه ی پیری ست""پیاله دور دگر زد-ده شب / انتشارات امیرکبیر/ص486 یا جای دیگر از هر چه در زمان و زمانه است بیزار:"ای دوست/ این روزها / با هر که دوست می شوم احساس می کنم/ آنقدر دوست بوده ایم که دیگر-/وقت خیانت است./ انبوه غم حریم و حرمت خود را/ از دست/ داده است/و در ادامه.این روزها /این گونه ام حریف/ فرهادواره ای که تیشه ی خود را/-گم کرده است/آغاز انهدام چنین است/ این گونه بود/ آغاز انقزاض سلسله ی مردان /وقتی صدای حادثه خوابید /بر سنگ گور من بنویسید:/ یک جنگجو که نجنگید اما شکست خورد"(همان ص 491و492) شعر انهدام خوانده شده در ده شب انجمن گوته ، در این برش از شعر آخرش که سنگ نبشته ی مزارش نیز نشد نمی گوید یک ترسو چون هرگز ترسو نبوده او همان گونه که می بینیم در ده شب شعرخوانی گوته هم شعرهای جنگجویانه ای می خواند اگرچه بهانه اش عشق باشد و با شعر"من آبروی عشقم" از از عشق بگوید عشق او در گیر جامعه ای ست که رو به سیاهی در حرکت است که حتی خراج سلطنت شب(نماد ستمشاهی) را چشم معشوق از او طلب می کند که می گوید:"لیلی/ چشمت خراج سلطنت شب را / از شاعران شرق،- /طلب می کند/ و اگر بپرسند که پس ده شب چه بود؟ باید گفت ده شب، پخش دادگاه گلسرخی و دانشیان و. بر اثر فشار دستگاه دیپلماسی آمریکا و اروپا بر دیپلماسی ایران و نادیده انگاشتن حقوق بشر و دموکراسی و یک بازی ی برنامه ریزی شده از سوی امپریالیسم بوده و بس ، به قول زنده یاد گلسرخی که به خوبی از این نمایش و شامورتی بازی برای افشای شاه و ساواک بهره برد و همین مهم سبب روشن شدن جرقه های انقلابی نزد مردم کوچه و بازارشده بود؛ نصرت در ده شب هر شعری که می خواند شعر اعتراض به این مناسبات نامیمون بود،او اگر چه در قالب هیچ نهاد ایدئولوژیکی نمی گنحید اما همیشه در شعرش پی عدالت جویی بود: واژه ها گندیدند/فاتحان پوسیدند/ کودکان از نوک ک ها،/انفجار، انفجار به عبث نوشیدند./.و زبان ها در کام، فاسد و گندیده است!//لب اگر باز کنیم/زهر و خون می ریزد/ای اسیران چه کسی باز به پا می خیزد/ چه کسی؟/راستی تهمت نیست/که بگوییم پسرهای طلایی اسارت هستیم؟/و نخواهیم بدانیم نگهبان حقارت هستیم؟// نسل ها پرپر زد!"شعرتبعید در هفت چنبر زنجیر"همان/ص479و483 هم از این روست که شاعر در چنین جامعه ای تسلی خویش را در ویرانی اش! می جوید و خود را در غبار گم می کند!(مردی که در غبار گم شد).
معتبر ترین سند شعری که نقش روایت تلخ آن روزها زندگی را ایفا می کند شعر زنده یاد م.امید(مهدی اخوان ثالث است، شعری دو لایه در لایه ی اول، راوی مشغول توصیف سرمای سوزان آخرین فصل سال است، اما در لایه ی زیرین از فضای سرد ی کشورسخن می راند و به تصویرش می کشد،.شاعر در این ثبت تاریخی فضای ی متبحرانه عمل کرده و شباهت خفتگان ی با زمستان را به خوبی توصیف می کند:سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت/سرها در گریبان است/ کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را/نگه جز پیش پا را دید نتواند/که ره تاریک و لغزان است /وگر دست محبت سوی کس یازی/ به اکراه آورد دست از بغل بیرون/ که سرما سخت سوزان است.
شعری که آیینه ی زمان خود می شود و نماد معتبرترین سند شعری و تاریخی همان دوره ی
روایت تلخ کامی نسلی که می توانست نقش مهمی در رسیدن به دموکراسی داشته باشد، اما با سرکوب خود مواجه شد؛ یورش دستگاه پلیس امنیتی شاه از قضا ی روزگار خود ناخواسته در سیاه نمایی اتمسفر ی ایران پس از کودتا نقش برجسته و مضاعفی بر جا گذاشت به طوری که خفقان و حمله به پیکره ی بخش روشنفکری و دانشجویی و ی همچون آیینه ی تمام نمای هر آن چه در طول این مدت بر روشن فکران ایران رفت عمل نمود، نصرت سرخورده ی فضای ی ایران در دهه های سیطره ی پهلوی دوم است.او زمانی شعر سیاه را هژمونی می کند که فضای درونی روشن فکری ایران بسیار ت زده بود، در چنین برهه ای با اندک لغزش تورا با مارک لمپنیسم یا چیزی شبیه آن بایکوت می کردند چه برسد که خود از زبان مادرت در شعری بنویسی: نصرت چه می کنی سر این پرتگاه ژرف
یا چنان چه خود در مقدمه ی ترمه می نویسد:"تنها کاری که می توانم انجام دهم این است که او را ادامه دهم تا نصرت امروز را چه کسی ادامه دهد. بازهم خودم آخر خیلی خسته! نه هیچ؟ باشد ادامه می دهم میعاد در لجن ص16،ترمه،چاپ دوم،1356، انتشارات اشرفی(نصرت در تقدیم کتاب به من نوشته سانسور شده برای عزیزم علی رضا پنجه ای -1-68)
یاس او هم یاس شاعرانه است که مبتلا به اکثریت نخبگانِ باشنده ی هنر و ادبیات است و هم یاس مضاعف اجتماعی – ی.در واقع او با نوشتن شعرهای سیاه و خوداعتراف، خودزنی می کند، همین خودزنی از سویی چهره ی صادقانه اش را برای مخاطب، خاص جلوه می دهد و البته شاعر هرچه با خواننده صادق تر عمل کند ، خواننده نیز دیگرتبدیل به مخاطبش می شود و پی جوی آثارش!
اجتماع شاعرانه ی شاعران در دهه های پیش از انقلاب بیشتر خلاصه می شد به نشست های شاعران با یکدیگر و البته شاعرانی که بشتر جزوهم فکران ی هم بودند در پنهان ِ چشمِ دیگران ، نصرت و شاعران مستقل دیگر را بیشتر به گوشه می کشاند و گوشه گیری او اندوه مضاعف برای او به همراه داشت و شاعر افسرده هم شاعر تاریکی هاست و رصد کننده ی رخوت ها و محافل به اصطلاح خوش گذرانی های سیاه!
نصرت در گفت و گو با بهزاد عشقی که در دومین شماره ی ویژه ی هنر و ادبیات کادح در سال 1367 چاپ شد، به نوعی با آوردن قسمت هایی از داستان های هدایت او را پدر شعر منثور ایران معرفی می کند. (گزینه اشعار نصرت رحمانی/نشرمروارید ص16)*1. نیز در مصاحبه ی فرج سرکوهی با او می گوید:من میراث دار هدایت بودم نه نیما! *2 نصرت در واقع با نام بردن از هدایت و لابد تاثیر او بر وی به جز منطق نثر به گونه ای به مشترکات روحی و روانی خود و او اشارت ناخواسته دارد. این یاس ترس آور در خصوص اندیشه و آثار هدایت در بین عوام نیز تسری داشت به گونه ای که مراقب جوانان شان بودند و ایشان را از خواندن آثار هدایت بر حذر می داشتند ، حتی در مکان های درسی و آموزشی ، چه را که معتقد بودند او جوانان را به خودکشی ترغیب می کند!
او در ادامه ی قسمت دوم مقدمه اش در کتاب ترمه تحت عنوان"حرفی اگر باقی باشد"با چنین شعاری پیش می رود:"بیا به دنبال امیالمان تا جهنم برویم"سپس با قلم برجسته و پررنگی می آغازد:"بر پیشانی تابوت من نگاه کن! نوشته اند:- نصرت ] ترمه[ را آفرید از ] کویر] [ کوچ[ کرد و ]میعاد در لجن [نهاد و(همان /ترمه /ص17) و در تداوم :می اندیشم هنوز آیا من مرد غریب این سرزمین نفرین شده ام؟ آیا هنوز ریشه ی خشک بوته این کشتگاه طاعون زده ام که در آن واقعه داسی خونین در دستی بیرحم از بیخ درواَش کرد؟(همان ص 17)
و این بخش را چنین به پایان می رساند:
".من برای تو ای خواننده جز طلسم سیاه بختی و یاس هدیه ای همراه نیاورده ام! اما اگر تو به جهنم می روی اشعار مرا هم با خود ببر!نصرت رحمانی(همان ص19)
پس از انقلاب تردد به رشت از خانه به تهران به خانه ی خان شیرازی زاده(پدر همسرش) بدل به ست پایدار ش می شود، او در پاسخ به دو پرسش گفت و گو کننده ی کادح ویژه ی هنر وادبیات می گوید :"بله، من با همسرم که زاده ی رشت است در تهران آشنا شدم، ازدواج من با او ، خود از جمله دلایلی بود که مرا هر چه بیشتر به این شهر علاقمند کرد و من از همان اولین باری که در نوجوانی بدعوت دوستان به اینجا آمدم ، شیفته ی این سامان شدم. این طبیعت زیبا و پر شکوه، این بامهای سفالین، این هوای پر کرشمه که هر ساعتی حالتی دارد، آفتابیست و می بارد، گاه نم نم باران به بارشی پیگیر، و سرشار از اندوهی گنگ تبدیل می شود با حال من هماهنگی بسیار دارد" گزینه اشعارانتشارات مروارید/چاپ سوم 1383ص 7
در واقع رشت همان بهشت گمشده ای بود که نصرت سال ها به دمبالَ ش نبود اگر چه ازدواج با فرشته ای به نام پوران شبرازی زاده(پوری) سبب می شود تا رشت را به پایتختی شعر خود برگزیند. هر وقت هم که به دیدارش می رفتیم یا گریزی به منزل ما می زد به شوخی به او می گفتم تخت نصرت برقرار؟ و در پاسخی گفت برقراره! به نظر می رسد در شعرهای دو دهه ی پیش از مرگ جسمانی شاعر شعرهایش پخته تر شده بود، یعنی شوریدگی اش افسار گسیختگی و آن شگی جوانی را نداشت و با حوصله تر شعر می گفت. الحقبی آن که برای خود کوچک ترین سهمی قایل باشم - ویژه هنرو ادبیات کادح با سرپرستی زنده یاد صالح پور در کنار بهزاد عشقی و من که جوانتر بودم و شماره ی اولش را سردبیری کرده بودم و با حضور صالح پور سکان را به او سپرده بودم و صرفا مسولیت شعر و نقد شعر را برعهده گرفته بودم و به جانشینی سردبیر قانع بودم- در سرازیر شدن رومه نگاران از ماهنامه ی آدینه بگیر تا سایرنشریات و دوستان و دوستداران نصرت نقش مهمی ایفا نمود.آن ها زمزمه می کردند نصرت پیدا شده و بیشتر از من می خواستند تا از او برایشان کار بگیرم. علی بابا چاهی نیز در مکاتبات خود مدام سلام رسان نصرت بود و متقاضی شعر از او و سایر شاعران و من هم در کنار شاعران مطرح همیشه کلی شعر از شاعران گیلان را برای باباچاهی می فرستادم و می گفتم بزودی توسط آرش شعرها بدستت می رسد، به گمانم یک بار هم خودم در سفر به تهران با خود شعری از او را به دفتر مجله برای باباچاهی بردم؛ باید اعتراف کنم چه در زمان کاظم سادات اشکوری و چه زمان باباچاهی و اواخر زمان سردبیری زنده یاد کوشان بیشترین آثار ما در آدینه چاپ می شد. حتی در سفر عباس معروفی که رفت و آمد خانوادگی با هم داشتیم نیز به دیدار نصرت رفته بودیم ، اغلب اوقات هم محمود نیکویه یار و یاور همیشگی نصرت هم بود و با آرش و زنده یاد صالح پور چه شب ها که تا صبح با هم شعر می خواندیم و. در باره ی روند شعر معاصر به گفت و گو می پرداختیم. زنده یادان بیژن کلکی و بنی مجیدی هم توسط من به دیدار نصرت می آمدند و خاصه خاطرات دهه ی چهل و پنجاه کلکی با نصرت که ورق می خورد کاش نوار ضبط صوتی بود که بخش مهمی از تاریخ شفاهی شعر معاصر در همین نشست ها ی شبانه مرور می شد، خاصه جریان کشیده زد ن نصرت به براهنی و مخفی کردن چاقوی نصرت به دست کلکی به هنگامی که اصطلاحا براهنی آژانی شده بود و پاسبان آورده بود برای نصرت ! این ها اگر چه فاقد ارزش ادبی ست اما جزء واقعیت هر آن چه که بر خالقان ادبیات این کهن بوم و بر گذشته است و حواشی ادبیات برای خوانندگان ادبیات گاه سبب آمده که به سوی مطالعه ی آثار کسانی که داستان مراودات ادبی شان را شنیده اند رفته اند – اگر چه دعوای شان به دعوای فیزیکی انجامیده شد ه باشد - ، باری. به جز گفت و گوی فرج سرکوهی که دومین مصاحبه ی چاپ شده ی پس از انقلاب با او بود، بیشترین شعرهای نصرت مانند آیینه ی57 در آدینه گل کرده بود. هر چند تاثیر مصاحبه ی سرکوهی به اندازه ی مصاحبه ی ویژنامه کادح با نصرت نبود.در هر حال نصرت پیدا شده بود دیگر، اگر چه گم هم نشده بود! رشت و گرمی کانون باشندگان هنر و ادبیاتش سبب شده بود تا از یاس نصرت کاسته شود، ناگفته نیز پیداست که پوری خانم و آرش هم کنارش بودند و تیمارش می کردند. در واقع اتمسفر روشن فکری رشت به گونه ای بود که خانه ی نصرت را به یکی از مراکز شعرخوانی چند نفره با تنوع شاعران تبدیل کرده بود، سفر زنده یادان شاملو، اسپهبد و مسعودخیام و دولت آبادی و. و رفت و آمد بسیاری از دوستان و دوستداران دیگرش از همه جای ایران زمین از سال 67 تا زمانی که زنده بود و برخی از این مراودات هنوز نیز برقرار مانده است. البته رابطه ی دوستی ما خانوادگی نیز شد و روابط سایر شاعران نیز با خانواده ی نصرت همچون حکایتی هنوز باقی ست؛ نصرت زیر آسمان خاکستری شهری که خاکه خاکه می بارد کمتر تنها ماند او به آن آرامشی که هر شاعری برای سرودن و زندگی نیازمندش است رسیده بود، همه چیز مهیا بود حتی زمانی که خودرو کمیته در یکی از ماموریت های ماهیانه اش اشتباهی به او مشکوک شده بود ، پس از شناسایی اش بلافاصله با عزت و احترام تا سر کوچه او را با خودرو رساندند و از او معذرت خواسته بودند، همه ی این مساعدت ها و عوامل مثبت با شاعر شوریده ی 007 دست به دست هم داد :از همسر، فرزند گرفته تا دوستان رشتی و دیدار هر به چندی دوستان دیر و دور و دوستدارانی چند که از همه جای ایران و جهان به دیدار شاعر می شتافتند. باری همه چیز برای آن مهیا شده بود که نصرت رشت را به پایتختی شعر برگزیند.
پی نوشت:
*1توضیح این که ناشر گزینه اشعار نصرت ، عکس گرفته شده توسط بنده را روی جلد برای چندمین نوبت چاپ می کند آن هم بدون حق الدرج به طوری که حتی نام گیرنده ی عکس را نمی نویسد و در چاپ بعدی هم علی رغم اعتراض بنده در نمایشگاه کتاب از کنار این مهم و ذکر رفرنس کتاب برای نخستین گفت و گو ی نصرت در پس از انقلاب سرباز می زند و مضافا گفت و گوی ویژه ی هنر و ادبیات کادح با نصرت را بی هیچ توضیح و رفرنسی چاپ می کند!.
*2 متاسفانه هیچ رفرنس لازمی از سوی ناشر برای این مصاحبه داده نشده است و صرفن بهنام مصاحبه شونده بسنده شده است.
۱۸ اَمرداد۹۳_رشت
اندر احوال تعارفات پیشاتحریم شاعران با هم
دوبیتی
ز دستم بیشماری عمر بگذشت
دوامی نیست از بس هیچ برگشت
غنیمت هست چون دیدار یاران
قدم بگذار روی چشم تا رشت
۲۸ دی ۹۵
#chamak
#chameh
#علی_رضا_پنجه_ای #دیداری #شعرتوگراف #شعرپستال #شعررنگ #شعردیجیتال #پیامک #چامک_پیامک #اپل #سامسونگ_گلکسی #شعرنو #کتاب_باز #دوات
#شعردیجیتال
#شعرنو
#avantgardemakeup
#modernart #modernpoet
#poetrylovers #france #iranian #Afghanestan #tattoo #tajik #interiordesign #china
#lovely
شعرهایم در کانال اختصاصی تلگرامی #علی_رضا_پنجه_ای و کانال شعر من و جهان بخوانید: httos://t.me/Alirezapanjeei
و
https://t.me/worldpoem/
https://t.me/Alirezapanjeei/3214
دوبیتی
خوش آن روزی که در بازی کم و بیش
پیاده شاه را میداد هی کیش
دمی هم رفع فتنه کار رخ بود
که چون آیینه دل میداد بر خویش
۱۱ مهر ۹۸
#علی_رضا_پنجه_ای
#چامک
#chamak
#chameh
#علی_رضا_پنجه_ای #دیداری #شعرتوگراف #شعرپستال #شعررنگ #شعردیجیتال #پیامک #چامک_پیامک #اپل #سامسونگ_گلکسی #شعرنو #کتاب_باز #دوات
#شعردیجیتال
#شعرنو
#avantgardemakeup
#modernart #modernpoet
#poetrylovers #france #iranian #Afghanestan #tattoo #tajik #interiordesign #china
#lovely
شعرهایم در کانال اختصاصی تلگرامی #علی_رضا_پنجه_ای و کانال شعر من و جهان بخوانید: httos://t.me/Alirezapanjeei
و
https://t.me/worldpoem/
https://t.me/Alirezapanjeei/3214
آیا چامک فقط یک نامگذاریست؟
حسن نامگذاری یک وجه کار ماست که نسبت به نام هنر اول خود حساس باشیم. چرا باید چامه جای واژهی شعر که عربیست متداول نشود. اما پس از نامگذاری نظریهپردازی درست مهم است و تبیین فرمولاسیون مبانی نظری مورد نظر و سعی در ایجاد پارادایم(الگوواره). و استمرار و گسترش وضعیت جدید خواهد توانست بسامد و فراوانی مبانی نظری ما را تثبیت کند. پس تمام تلاش من در کنار طرح پیشنهاد نام و ایجاد فضاها و وضعیت نو در چامه و چامک برای شعر و شعرهای کوتاه، افزودن فرمتها و اشکال جدید به شعر بوده و این تلاشها بعضن میتواند در سایر زبانهای غیر پارسی هم مورد استفاده قرار گیرد. ما پس از تثبیت وضعیت چامه و چامک _که شعر زمانه است چرا که انسان و قشنگشناسی معاصر با توجه به نوع غالب زیست جامعهی انسانی وقت خوانش آفرینههای مطول را کمتر دارد _ ما با یک زنجیره از نظریههای شعری که دارای مابهازاست و از منطق مناسبات دانش اقتصادی در تعادل بین بازاریابی و عرضه و تقاضا برخوردار است با ذکر نمونه یعنی از تئوری به سویهی پارادایم و الگوواره معطوف شدهایم، تا شاهد خلاقیتهای نو پسا پارادایم باشیم. در واقع زنجیرهی حرف و عمل ما با هم انطباق یافتهاند. مانند پیشنهاد انواع فرمتها برای چامه و چامک که با هشتگ در فضاهای مجازی هم معرفی شدهاند. پس ما فقط یک نامگذاری نداشتهایم بل زنجیرهای از مفاهیم نو را برای درک وضعیت نوبنیاد شعری که قصد گسترش و غنایش را داریم پیشنهاد دادهایم. چامک شعر دوران است. توان پارادایم شدن دارد. اما محدود به آن نیست و به پسا پارادایم میاندیشد. چرا که الگووارهگی را دورهای گذار میداند.
پاری.روسها بیشترین خلق ادبیشان بین داستان کوتاه (نول) و رمان بوده. میپرسید چرا ؟ بگذارید برای نخستین بار این نظر را با شما در میان نهم، نظری که دیروز موقع اعلام نوبل ادبی به ذهنم رسید. در کشوری که اغلب یک ماه در سال تابستان دارد و کشور زمستانیست مسلم است که رمان راهیست برای برونرفت از واماندگی و کاهلی و افسردگی آدمها، خاصه زمانی که هنوزا ارتباطات و رسانهها به این گستردگی همهگیر و اپیدمی نشده بود. بالاخره ماهها پشت کوه برف در خانه ماندن نیاز به رمان و رفتن به بیرون برای هواخوری نیاز به الکل را برای افزایش دمای بدن مردمانی در چنین موقعیت جغرافیایی و مکانی بیش از بیش فراهم میآورد. چامک را برای گسترش شعر توسط رواج پیامک و سپس مناسب گوشیهای هوشمند یافتیم. چامک برای اشاعه و ایجاد فراوانی شعر و قشنگشناسی ادب پارسی با گرایش به روزآمدی و بهره از ظرفهای روز که توان ارایهی هرچه کیفیتر مظروف را داشته باشد وضعیت کارآمدی را پیش روی خالق اثر و مخاطب قرار میدهد.
#چامک_کارگاه
پرسش و پاسخ
چامکگزار و چامکگذار
●کاش در چامک_چیستان یا #چیستانه دو گونه تعریف میشد ، چیستانی که پاسخ دارد و چیستانی که پاسخش مستتر است.
■شکل لغزگونگی بر عهدهی چامکساز است. چامک ماهیت ضد مانیفست دارد چهرا که واضع آن در صدد القای تفکر خویش نیست، او امکاناتی از جنسدیگر که موجود نبوده برای چامهسازان تدارک میبیند، امکانات او حاوی بستههاییست که ذهن شما را به چالش میگیرد برای چگونه بهرهور شدن از آن؛ همازاین رو چامک دست شما را نمیگیرد تا از تاریکی عبورتان دهد بل امکاناتی در اختیارتان مینهد تا خود با خلاقیت متکی بهخود و به اشارتی از سیاهی گذری با خطر حداقلی داشته باشید. چامک از گفتمانی برآمده که نمیخواهد نخبهگی را انحصاری کند،بل آمده تا امکان نخبگی را برای همهی کنشگرانش به اشتراک گذارد، مخاطب چامک از طریق شیرینکاریهای فرمتهای چندرسانهای و نگارهای آن، نیز اتموارگی در محور اجرای زبان اندیشه ایجاد جذابیت میکند. چامک حواس روزآمد انسان معاصر است.
#علی_رضا_پنجهای
#چامک_کارگاه
#چامک_چیستان #چیستانه
سال سیاه
نیازی
به رمزگشایی اینهمه جعبهی سیاه نمیبینم
هابیل هم
هموطن ما بود
ریرا
#علی_رضا_پنجهای
#چامک
#سقوط_هواپیما
#پرواز_اوکرایین
#بوئینگ
#شعر
#چامه
#hamed_esmaeiliun
#canada
#Afghanistan
#Boeing_plane
#Boeing737
#poetry
#Ukrainian_Airlines
#Tehran
#ImamKhomeini_Airport
#اوکرایین
#کانادا
#افغانستان
#ایران
زیباشناسی کم کم ارتقا خواهد یافت. ببینید ما در چامه و چامکِ روزآمد دمبال مراعات نظیر نیستیم. مراعات نظیر و آرایههای قدمایی را کنار بگذاریم. چامه و چامک باید لابیرنتی کهکشانهای تو در تو را از مقابل نگاه ما بگذراند. در چامه و چامک دمبال بالندهگی باشیم. از ظرفیتهای روز بهرهمند شویم و چامک خود را بهآفرینیم. چامکی که توان بهره از مظاهر و مناسبات جهان نو با امکانات چند رسانهای را داشته باشد. چامه و چامک ومن با قلم و کاغذ نوشته نمیشود.
چامک، چامهی کوتاه روزآمد است که از امکانات جهان نو_ در پدیدآوردن آفرینههایی که سرچشمهاش برگرفته از ذات جوهرهی لذت زیباشناسانه است،_ هوشمندانه بهره میبرد. چامک در معنای عام به هر نوع شعر کوتاه پارسی و وارد شده به زبان پارسی میتواند اطلاق شود. اما چامک در معنای ویژه و زیباشناسانهاش، همان وضعیت موعود چامک است که در کمیت بتواند کیفیت چندمنظوره ارایه دهد. چامک به آرایههای گذشتهی چامه بیتوجه نیست، اما برگذشته از عناصر عَرَضیست و با درنگ بر جوهرهی آفرینه به مکاشفات نو از منظری دیگر توجه دارد. ذات چامک در رودارودیش است روان اما پیچاپیچ، منزلش دریاست، آنجا هم ناآرام است و میموجد مدام. چامهنگاران، چامکنگاران یا چامهسازان و چامکسازان یا آفرینشگران چامه و چامک همان مصداق بیتی هستند که گفت : 《ما زنده به آنیم که آرام نگیریم _موجیم که آسودگی ما عدم ماست》.
اعتماد سهشنبه، سوم دی ۹۸، صفحهی اول
اشاره: با معرفي دبير چهاردهمين جشنواره شعر فجر، اين رويداد وارد فاز خبري تازهاي شد. به جهت اهميت موضوع، ديروز يادداشتي به قلم اسماعيل اميني در اين ستون منتشر شد. امروز عليرضا پنجهاي از منظري انتقادي يادداشتي پيرامون ابعاد ديگري از اين رويداد نوشته است كه ميخوانيد.
https://www.magiran.com/newspapertoc/39592
ابزارک تصویر
چهطور از قشنگی و قدرت تصویر بهره ببریم ؟
و اینکه چهطور به شعرمان کمک کنیم ؟
شعر هنر اکمل است. نیاز به تصویرسازیاش در چنبرهی زبانیت و در جوهرهی چامه قابلیت تاویل مییابد آنهم تحت امکاناتی که حواس بهطور چند رسانهای در اختیار زبانیت چامه میگذارد، اما آنگونه چامکآرایی که مورد نظرشماست، نه! که اگر به نیت و قصد مصورسازی شعر باشد، خب هیچ ربطی به استتیک و لذت آن ندارد، اما عنصر ایماژ _و نه مصورسازی مرسوم شعر و داستان خاصه در دهههای دور، _در چامه و در شعر میتواند منبع الهام هر هنرمندی از سایر رشتهها قرار گیرد. اینکه در آنکنگاری《بداهه》 مشق کنید خب مشق، مشق است و به نیت آن است که عضلات ذهن را تقویت کند. شعر اما وقتی خود را مطرح میکند نظر به طرح حرفهای خود بهعنوان اثر دارد، چامه و شعر البته از قدیم همیشه در خود عناصر چندرسانهای داشته، صدا داشته، رنگ داشته، حرکت داشته. رقص هم مانند سماع عارفانه در اشعار دیوان شمس و. حضور داشته است. ما در روایت سوم شخص شاهنامه و رجزخوانیهای پهلوانها در فردوسی حرکت میبینیم. پرفرمنس نزد قدما در اشکال سنتی خود احساس میشده است. حافظ میگوید: 《شاه شیرین سخنان خسرو شیرین دهنان که بهمژگان شکند قلب همه صفشکنان》. صدای شین صدای چکاچک شمشیر است صدای سان دیدن است برای دیدن پادشاه عشق خسرو یا آنجا که گوید: 《لبم از بوسه ربایان بر و دوشش بود》 آنقدر لب غنچه میشود که نیاز ندارد شما شکل غنچه را بکشید. ولی گاه نگاره و امکانات جندرسانهای کمک میکند به لذت بیشتر از درک مناسبات جوهرهی چامه. بنابراین آن وجه مصورگردانی اثر با اینکه نگاره و چندرسانگی جزء ذات و جوهره شود و نه عَرض توفیر ماهوی دارد و علیالسویه یا جداسرانه است حکایتش. و اما ما را از نقش چندرسانهای چامه و جامک مرا، د بهره از امکانات و مناسبات روزآمد است که به خدمت جوهره و دوات چامه آید.
در پاسخ به پرسش دوست چامهنگاری که پرسید آیا نمونه چامک ارسالیاش تواند #چامک_چیستان یا #چیستانه تلقی شود؟
همینکه به #چیستانه_چامک یا $چامک_چیستانه یا #چیستانه توجه داشته باشیم و نمونههای موفق را بخوانیم او اتفاق خواهد افتاد. ما در #چیستانه_چامک ومن دمبال پیداکردن بازیگوشانهی جواب چیستان نیستیم،بل از سر نوعی کنجکاوی و شیرینکاری یا بهجهت لو رفتن ماهیت شعر همان نام و عنوان شعر را به شکل برعکس در پایین شعر میآوریم. ما در #چامک_چیستان دمبال افزودن ظرفیتهای روزآمد به امکانات چیستان در نگاه سنتیاش هستیم. بهویژه که امروزه چامه و چامک از وضعیت نگارهای، دیجیتال، دیداری (چندرسانهای) نیز دور نخواهد ماند؛ با چنین همهگیریِ انواع اپلیکیشنهایی که برای گوشیهای هوشمند و رایانه طراحی شده است، در واقع شاعر دیروز اگر، برای شاعر شدن، نیاز به حفظ کردن دهها هزار بیت داشت، شاعر امروز که بهتراست گفته آید 《چامهنگار》 ناگزیر است از امکانات روزآمد جهان ِ دیجیتال، اخبار و فنآوریهای روزانه بیبهره نماند. و این همه در کنار برخورداری از آن ذات خرسند(شاعرانگی) قابلیت درخشش و تجلی چنداچند مییابد.
#چامک_کارگاه
#علی_رضا_پنجه_ای
گویه
وجه ممیزهی چامک در صیرورت آن است
یکی از وجوه متمایز چامک در شکل راهبردی یا همان وضعیت خاص و غلظت جوهرهاش است، آنقدر به حد معیار نزدیک میشود که نیاز به هیچ کمابیش و دستکاری در ساخت ندارد. زبانیتش در صورت مبین زبانیت سیرت است. و صیرورت آن به نقطهی اکمل رسیده است.
به بهانه درگذشت بهمن صالحي
مردي كه براي هميشه از گيلان رفت
عليرضاپنجهای
رومهی اعتماد ص۱۱ پنجشنبه ۷ آذر۹۸: نخستين كتابم سوگپاييزي چند ماه پيش از انقلاب منتشر شد، پيش و پس از انتشار اين كتاب با يكسري از شاعران گيلان آشنا شدم. در ميان شاعران گيلكيسرا با کتاب نئيجگره (جيغ) از مراديان گروسي دبير ادبيات و گيلانشناس و شاعر شعرهاي گيلكي كه فعال سياسي هم بود آشنا شدم. مدتي مانده بود به انتشار نخستين كتابم كه با ناماياد رفيق جان كامبيز صديقي آشنا شدم و پس از انتشار كتاب با نام بهمن صالحي. به من گفته بودند او بايد كتابت را ببيند. رفتم خيابان لاكاني اداره فرهنگ و هنر و غلامرضا مرادي را ديدم، او خيلي زود مجوز كتابم را گرفت. گفت بهمن مداخله نميكند در صدور مجوز كتاب، غلامرضا مرادي صومعهسرايي را با غلامرضا مراديان گروسي نويسنده ئيجگره اشتباه گرفته بودم. حتي در كتاب هم مجبور شدم غلطنامه چاپ كنم چون يكي از غلطها اشتباهي بود كه من به جاي مرادي صومعهسرايي از مراديان گروسي تشكر كرده بودم. با اينهمه ميدانستم كه بهمن صالحي حرف اول شعر نيمايي شمال ايران پسا نيماست. هم از اين رو سال ۶۳ يا ۶۴ بهمن صالحي را يافتم و رفتم سراغ ايشان. آن موقع بهمن دفتردار ارشاد بود توي خيابان امينالضرب يك مركز فرهنگي - هنري بود به نام سردار جنگل كه او در دبيرخانه آن مركز دفتردارش بود. من ساعتها برايش شعر ميخواندم، او سيگار ميكشيد و بسيار كم صحبت ميكرد، نه اينكه خستي داشته باشد بههيچوجه، در كل ميل و رغبتي به نقد نداشت. ديگر ياد گرفته بودم كه وقتي به قسمتي اشاره ميكند و ميخواهد كه دوباره بخوانم يعني آن قسمت لابد چيزي دارد كه گفته دوباره بخوان. در كل بهمن هرگز منتقد نبوده، در رفاقت نقد ميكرد. سطح زيبايي شناسياش هم نشان از شاعري نئوقدمايي ميداد. بهمن اگر به شعر نيمايي و انواع شعر منثور ميپرداخت تصاوير بكري هنوز در كلاه شعبده شعري خود داشته كه مخاطب را به شگفتي وادارد. او از سطح زيباييشناسي بالايي برخوردار بود. در سهدهه و اندي اخير اما بهمن بيشتر جزو شاعران كلاسيك و شعر آييني محسوب ميشد. در دهه شصت هنوز شعر كلاسيك مانند دهه هفتاد به اصطلاح نوگراييهاي شعر نو را دروني نكرده بود اما او غزل را به شكل شعر نو و پلكاني مينوشت هم از اين رو اسمش را گذاشته بود غزلواره.
شعر مردي از گيلاناو سالهاي دهه پنجاه لوگوي فرهنگ گيلان در كشور محسوب ميشد. طوري كه من شنيدهام بسياري از بچههاي قبل از انقلاب وقتي در هيات تيمهاي ورزشي يا فرهنگي - هنري مانند تئاتر به مسابقات و اردوهاي كشوري ميرفتند شعر او زمزمه جوانان گيلاني بود. هر دوره شعري ما مرهون پروپاگانداي رسانههاست. نام بهمن صالحي در دهه چهل پاي ثابت صفحات ويژههاي هنر و ادبيات بازار بود و تلاش ناماياد محمدتقي صالحپور سردبير اين ويژههاي ممتاز با وسعت انتشار كشوري، در اين پروپاگاندا كمنقش بهنظر نميرسيد. بهمن همواره ميان دو صندلي متردد مينمود. معشوقه غزل از دهه شصت با او كاري كرد كه ديگر كمتر سراغ پريهاي سر به هواي شعر نو برود، وجه تاثيرپذيري شاعر از اشعار ممتاز شاعران همعصر بهگونهاي بود كه اگر تاريخ شعرها پاي شعر نميآمد نميشد اصل و فرع را از هم تمييز داد. او هم ازاينرو بسيار متاثر بوده است از فروغ و زبان شعرياش نيز از سهراب سپهري، منوچهرآتشي و در اشعار قدمايي متاثر بوده از حافظ، شهريار، سايه و در برخي غزليات نوتر از سيمين بهبهاني. در حوزه شعر پسا انقلاب بهجز گفتوگوي من با او در نخستين تجربه رومهنگاري حرفهايام كه زير موشك باران تهران به چاپخانه رفت، بارها از او شعر چاپ كردهام در محله گيلانزمين و. بهمن بعدها از زمره دوستان گرمابه و گلستان ما شد تا اوايل دهه هفتاد نيز با او مراوده داشتم. پس از بمباران شهرهاي ايران توسط صدام شعر دوباره اصغر را داد براي چاپ در ويژه هنر و ادبيات كادح كه چاپ هم شد. آخرين بار با او قرار تلفني گذاشتم كه بروم ببينمش گفتم چه بياورم برايت، گفت كتابهاي خودت و دوستان را. رفتم زنگ زدم از بالاي پنجره با لكنت طوري به من رساند كه كسي نيست در را باز كند. نگاهم را تا آنسوي خيابان از پنجره بر نداشتم، شايد آن زمان حسي به من گفت اين آخرين نگاه شما به هم است. چندي پيش محمد بشرا گيلانشناس و شاعر گيلكيسرا پيام داد كه بهمن در بيمارستان پارس است. خبري نوشتم دربارهاش و دوستدارانش را دعوت به عيادت از او كردم. تا خواستم بروم به عيادتش گفتند حالش بهتر شده و گويا دخترش او را به بيمارستان محل خدمتش در كرج برده بود. تا اينكه خبر رسيد خالق مردي از گيلانخرقه تهي كرد.
*عنوان مطلب، بخشي مصرعِ يكي از غزلهاي بهمن صالحي است.
https://www.blogfa.com/Desktop/Default.aspx?r=4544112
فرمتهای گوناگون چامک از زبان واضع چامک
گفت و گوی خودمانی مرتضی اخگرکرفکوهی مدیر پایگاه اینترنتی چامکسرا با علیرضا پنجهای
□■□
#رومهی آرمان ملی، ش ۵۹۹ سال سوم،ص۱۱، پنجشنبه ۷ آذر ۹۸ :
علیرضا پنجهای شاعر، نظریهپرداز و منتقد ادبی، نامِ چامک را معادل انواع شعرکوتاه قدیم و نو ، بهطور عام پیشنهاد داده است.
این پیشنهاد از ابتدای طرح آن زمزمهی پنهان محافل شعری بوده است و البته ناگفته نماند که در بسیاری از محافل مورد استقبال تنی چند از شاعران نوخاستهی نوپرداز بهویژه در فضای مجازی قرار گرفته است.
پنجهای علاوه بر پیشنهاد چامک بهعنوان آلترناتیو و معادل برای هرگونه شعر کوتاه پارسی پیشنهاد داده که "حتا هایکو و گونههای قدمایی را میتوان در زبان پارسی چامک بنامیم، چندان که چامه نیز در خصوص اشعار سایر زبانها در پارسی و نیر تمام گونههای شعری شایستگی فراوانی بیشتری در محافل ادبی دارد، او در قبال تداول تمام گونههای چامه و چامک نزد مردم معتقد است : "چامه و چامکِ خاص بهجوهره و غایت زیباشناسی (Aesthetics) نظر دارد.این گونهها با توجه به رشد فنآوری، قابلیت تسری به نسل نو را دارد .
پنجهای در مورد گونههای جدید چامک و نیز ضرورت تاکید بر چامهنگار و چامکنگار خطاب کردن به جای چامهسرا یا چامکسرا به سایت چامکسرا چنین میگوید:
"هدف از این تنوع و گونهگونی، پیش رو نهادن انواع فرمتهاییست که هر یک توان فاصله از وضعیت خطی و پلکانی نویسی دارد، توان فاصلهگذاری از نویسش شعر و تغییر به نگاره. چرا که چامهسرا یا چامکسرا معطوف به وزن و قافیه بوده که آنها در زمان خود کاربرد مطلوبی داشتهاند و در دورهای هم نگاریدن چون در آن نقشبندی و ترسیم و نویسش هست نگاریدن در چامه و چامک قابلیت دلالت بر بهره از صوت، تصویر ، ایموجی ، انیمیشن و پویا نمایه و. را دارد حتا اگر بگوییم چامهپرداز یا چامکپرداز مشمولیت مقبولتری دارد. چون در هر حال چامه و چامک در هر "صورتی" که سیرت نمایاند وسط آفرینشگر آن مورد پردازش قرار میگیرد. در صورتی که سراییدن و سرودن و گفتن و نویسش بیشتر معطوف به شعر موزون و گونههای شعر منثور پسا نیمایی و شاملوییست. بنابراین بهتر است بگوییم چامهنگار یا چامهپرداز تا چامهسرا یا چامهنویس. چون نگاریدن و پردازیدن بر گونههای نو و تجربی نیز متمرکزتر دلالت میکند."
و اما در خصوص چرایی پیشنهاد این گونهها میافزاید: " این بستگی دارد به ماهیت آنها که بر آمده است از پرهیز و استنکاف از اطلاق یک خوانش از شعر، پرهیز از دیکتاتوری نهفته در زبان ما که ریشه در فرهنگ و تاریخ مطلق اندیش و تمامیت خواه ما دارد.
ما میخواهیم شاعر را از بالا بکشیم پایین تا بشود چامهنگار یا چامهپرداز ، ما آمدهایم تا دیوار بین او و مخاطب را بشکنیم، ، ما خواستیم چامه و چامک نگار(پرداز) در خدمت زبانیت چامه و چامک باشد نه آمر مطلق آن ،آمدیم بگوییم این گونهها و فرمها هر آنچه زبان، توان برتافتن جلوههاش را دارد، در هستهی مرکزی خود دارند."
او سپس در خصوص تاکید بر بهره از فرمتهای پیشنهادیاش چنین میگوید: "دموکراسی در چند صدایی یا پلیفونیک، بدون هنجارگریزی ناممکن است. هنجار اعتیادآور است، اگرچه در گفتم گفتیهای حافظانه و در آثار منظوم کلاسیک و منظومههایی مانند افسانهی نیما نیز وجه دراماتیک و نمایشی بوده ولی زبان باز مطلق از سوی عقل کل بیان میشود، اما در نمونههای چامه و چامک مورد نظر حتا خود چامهنگار و چامکنگار نمیداند کدام خوانش توسط مخاطب ارجح است و هر کسی از ظن خود تواند یار خوانش متن باشد. بنابراین چامه و چامک میشوند مانند همان امکانی که یک ارکستر پدید میآورد، هماهنگی سازها در جهت ارایهی یک پرفرمنس پر از صدای سازهای ناهمگون اما همآهنگ. نمونه را میتوان در
"چامکچیستان" یا "چیستانه" نمونههای روزآمد لغز و معما
"چامکچارگوش" یا "چامکوسطچین" یا "چامکچرخانه "که نمونهی عینی نزدیک به کارکرد چامه و چامک چند صدایی میشوند گویی در تالار گفتوگوهایی که در ذهن شاعر امکان مطلقیت و تمامیتخواهی نمییابند، در فرمتهای پیش روی چامه و چامک امکان بیان مییابند، صداهای در ذهن که از پستوی شفاف ذهن بهدر آمده و حیات میگیرند در پرفرمنسها. در واقع دموکراسی در پرفرمنس(اجرا و ارائه) بهمنظور پرهیز از دیکاتوری زبان مطلق شاعر، تجلی و جسمیت میگیرد ، انگار بخواهیم که مخاطبان را مشتری بپنداریم و در ویترینی از ماتریال مشخص بخواهیم چند غذای مختلف در معرض انتخاب مشتری بگذاریم.
در گونههای متنوع چامه و چامک اما امکان مشارکت را در غذاسازی برای مخاطب نیز فراهم میسازیم؛ چرا که در فرهنگ و باور ما او صرفن مشتری و مصرفکننده نیست."
میپرسیم آیا چامه و چامک مورد نظر شما نوعی شعر سپیدند؟ واضع چامک میگوید: "چامه و چامک مورد نظر ما شعر سپید نیست بل همچون شعر منثور است.
شعر منثور کلیست که قابلیت زیر مجموعه کردن شعر شاملویی موسوم به سپید، شعر حجم، موج نو ، شعر دیگر، موج ناب، . را دارد.
شعرپسا قدمایی را میتوان با آغاز انقلاب نیما به "شعر آزاد(موسوم به نیمایی)" ، "شعر سپید موسوم به شاملویی" تقسیم کرد که درآمدی بر "شعر منثور" بوده، در واقع شاملو با نمونههای شعر خود وزن عروضی شکستهی نیمایی و قافیه را به آهنگ درونی و نوعی نثر مسجع جدید ملهم از زبان تاریخ بیهقی سوق داد که با بهره از آرکائیسم(احیای واژگان و مفاهیم فراموششده)، استفادهی مصدری از افعال و فرهنگ مردم توانست از شعر نیمایی فاصله بگیرد. و البته "شعر چند_رسانهای". بهگمانم این تقسیم بندی درستترین تقسیمبندیای باشد که بر اساس آن میتوان مکتبها،سبکها، نحلهها، جریانها، ژانرها و را فرموله و کلاسه کرد. انواع شعرهای دیداری نیز به عنوان زیر مجموعهی شعر چندرسانهای دلالت دارد:
ما به بهانهی پیشنهاد کاربرد چامه و چامک جای شعر و انواع شعرهای کوتاه در نظر داریم مبانی نظری خود را وارد یک پارادایم جدید کارکردی کنیم. " این نظریهپرداز ادبی در ادامهی بیان آرایش در خصوص احیای واژگان اصیل چنین میگوید:
"چرا نباید بهجای نثر از واژهی "چانش" استفاده کنیم. ما کلمات اصیل پارسی از اوستایی و پهلوی تا دری را کنار گذاشتهایم. ببینید چقدر زیباست این عبارات زادبومی فراموش شده. همازاینرو چرا نباید برای شعر از چامه استفاده کنیم، ما به همین بهانه خواستهایم با طرح واژگان پارسی، پارسی نویسی را با فراوانی مواجه کنیم. همازاین رو این دیدگاه تلاش دارد با چنین رویکردی وضعیتی دیگر از امکان بهرهوری از احیای واژگان اصیل پارسی ارایه دهد و با بهره از ماحصل جریانات منظوم و منثور شعر قدمایی میخواهد چامه و چامکی دیگر بسازد وز نو مخاطبی دیگر. (آدمی در عالم خاکی نمیآید بهدست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی_حافظ)
نیک میدانیم که هر گردیای هم گردو نیست."
از پنجهای در خصوص نقش شاملو در نوزایی ادبیات شعری پرسیدیم او گفت:" شاملو شاعری بزرگ و آغازگر است، او نخستین تجربهی همزیستی شعر منثور در کنار شعر قدمایی و شعر آزاد نیمایی را فراهم آورد. شاملو در تداوم انقلاب نیما ملهم از تاریخبیهقی تاثیر بهسزایی بر روح و کالبد شعر ایران گذاشت. کار ما اما بخشی از حرکت نوین زیباشناسانه را مد نظر دارد که در راستای انقلاب پسا نیمایی و انقلاب دوم شاملویی است.
درباره این سایت