محل تبلیغات شما

 به بهانه درگذشت بهمن صالحي
مردي كه براي هميشه از گيلان رفت
علي‌رضاپنجه‌ای
رومه‌ی اعتماد ص۱۱ پنج‌شنبه ۷ آذر۹۸: نخستين كتابم سوگ‌پاييزي چند ماه پيش از انقلاب منتشر شد، پيش و پس از انتشار اين كتاب با يك‌سري از شاعران گيلان آشنا شدم. در ميان شاعران گيلكي‌سرا با کتاب نئيجگره (جيغ) از مراديان گروسي دبير ادبيات و گيلان‌شناس و شاعر شعرهاي گيلكي كه فعال سياسي هم بود آشنا شدم. مدتي مانده بود به انتشار نخستين كتابم كه با ناماياد رفيق جان كامبيز صديقي آشنا شدم و پس از انتشار كتاب با نام بهمن صالحي. به‌ من گفته بودند او بايد كتابت را ببيند. رفتم خيابان لاكاني اداره فرهنگ و هنر و غلامرضا مرادي را ديدم، او خيلي زود مجوز كتابم را گرفت. گفت بهمن مداخله نمي‌كند در صدور مجوز كتاب، غلامرضا مرادي صومعه‌سرايي را با غلامرضا مراديان گروسي نويسنده ئيجگره اشتباه گرفته بودم. حتي در كتاب هم مجبور شدم غلط‌نامه چاپ كنم چون يكي از غلط‌ها اشتباهي بود كه من به‌ جاي مرادي صومعه‌سرايي از مراديان گروسي تشكر كرده بودم. با اين‌همه مي‌دانستم كه بهمن صالحي حرف اول شعر نيمايي شمال ايران پسا نيماست. هم از اين رو سال‌ ۶۳ يا ۶۴ بهمن صالحي را يافتم و رفتم سراغ ايشان. آن موقع بهمن دفتردار ارشاد بود توي خيابان امين‌الضرب يك مركز فرهنگي - هنري بود به نام سردار جنگل كه او در دبيرخانه آن مركز دفتردارش بود. من ساعت‌ها برايش شعر مي‌خواندم، او سيگار مي‌كشيد و بسيار كم صحبت مي‌كرد، نه اينكه خستي داشته باشد به‌هيچ‌وجه، در كل ميل و رغبتي به نقد نداشت. ديگر ياد گرفته بودم كه وقتي به قسمتي اشاره مي‌كند و مي‌خواهد كه دوباره بخوانم يعني آن قسمت لابد چيزي دارد كه گفته دوباره بخوان. در كل بهمن هرگز منتقد نبوده، در رفاقت نقد مي‌كرد. سطح زيبايي شناسي‌اش هم نشان از شاعري نئوقدمايي مي‌داد. بهمن اگر به ‌شعر نيمايي و انواع شعر منثور مي‌پرداخت تصاوير بكري هنوز در كلاه شعبده شعري خود داشته كه مخاطب را به ‌شگفتي وادارد. او از سطح زيبايي‌شناسي بالايي برخوردار بود. در سه‌دهه‌ و اندي اخير اما بهمن بيشتر جزو شاعران كلاسيك و شعر آييني محسوب مي‌شد. در دهه شصت هنوز شعر كلاسيك مانند دهه هفتاد به اصطلاح نوگرايي‌هاي شعر نو را دروني نكرده بود اما او غزل را به شكل شعر نو و پلكاني مي‌نوشت هم‌ از ‌اين رو اسمش را گذاشته بود غزلواره.
شعر مردي از گيلاناو سال‌هاي دهه پنجاه لوگوي فرهنگ گيلان در كشور محسوب مي‌شد. طوري كه من شنيده‌ام بسياري از بچه‌هاي قبل از انقلاب وقتي در هيات تيم‌هاي ورزشي يا فرهنگي - هنري مانند تئاتر به مسابقات و اردوهاي كشوري مي‌رفتند شعر او زمزمه جوانان گيلاني‌ بود. هر دوره شعري ما مرهون پروپاگانداي رسانه‌هاست. نام بهمن صالحي در دهه چهل پاي ثابت صفحات ويژه‌هاي هنر و ادبيات بازار بود و تلاش ناماياد محمدتقي صالح‌پور سردبير اين ويژه‌هاي ممتاز با وسعت انتشار كشوري، در اين پروپاگاندا كم‌نقش به‌نظر نمي‌رسيد. بهمن همواره ميان دو صندلي متردد مي‌نمود. معشوقه غزل از دهه شصت با او كاري كرد كه ديگر كمتر سراغ پري‌هاي سر به هواي شعر نو برود، وجه تاثير‌پذيري شاعر از اشعار ممتاز شاعران هم‌عصر به‌گونه‌اي بود كه اگر تاريخ شعرها پاي شعر نمي‌آمد نمي‌شد اصل و فرع را از هم تمييز داد. او هم از‌اين‌رو بسيار متاثر بوده است از فروغ و زبان شعري‌اش نيز از سهراب سپهري، منوچهرآتشي و در اشعار قدمايي متاثر بوده از حافظ، شهريار، سايه و در برخي غزليات نوتر از سيمين بهبهاني. در حوزه شعر پسا انقلاب به‌جز گفت‌وگوي من با او در نخستين تجربه رومه‌نگاري حرفه‌اي‌ام كه زير موشك باران تهران به چاپخانه رفت، بارها از او شعر چاپ كرده‌ام در محله گيلان‌زمين و. بهمن بعدها از زمره دوستان گرمابه و گلستان ما شد تا اوايل دهه هفتاد نيز با او مراوده داشتم. پس از بمباران شهرهاي ايران توسط صدام شعر دوباره اصغر را داد براي چاپ در ويژه هنر و ادبيات كادح كه چاپ هم شد. آخرين بار با او قرار تلفني گذاشتم كه بروم ببينمش گفتم چه بياورم برايت، گفت كتاب‌هاي خودت و دوستان را. رفتم زنگ زدم از بالاي پنجره با لكنت طوري به من رساند كه كسي نيست در را باز كند. نگاهم را تا آن‌سوي خيابان از پنجره بر نداشتم، شايد آن زمان حسي به من گفت اين آخرين نگاه شما به هم است. چندي پيش محمد بشرا گيلان‌شناس و شاعر گيلكي‌سرا پيام داد كه بهمن در بيمارستان پارس است. خبري نوشتم درباره‌اش و دوستدارانش را دعوت به عيادت از او كردم. تا خواستم بروم به عيادتش گفتند حالش بهتر شده و گويا دخترش او را به بيمارستان محل خدمتش در كرج برده بود. تا اينكه خبر رسيد خالق مردي از گيلانخرقه تهي كرد.
*عنوان مطلب، بخشي مصرعِ يكي از غزل‌هاي بهمن صالحي است.

https://www.blogfa.com/Desktop/Default.aspx?r=4544112

چامک تک‌سلولی‌ و انفرادی‌ست علی‌رضا پنجه‌ای

ضرورت روزآمدی واژگان در زبان رسمی ما نوشته‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

رشت پایتخت شعری نصرت نوشته‌ی علی‌رضا پنجه‌ای

كه ,بهمن ,شعر ,هم ,صالحي ,دهه ,بهمن صالحي ,با او ,آشنا شدم ,پس از ,مراديان گروسي

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها